فان کده

جوک;لطیفه;داستان;فال;قصه;تصویر;خنده

فان کده

جوک;لطیفه;داستان;فال;قصه;تصویر;خنده

۳۰ مطلب در فروردين ۱۳۹۴ ثبت شده است

داستان خنده دار

amin shafiee | پنجشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۴، ۰۹:۵۹ ق.ظ | ۰ نظر

بشری را گفتند : علم بهتر است یا ثروت :؟
آن بشر شمشیر را بیرون آورد و مانند جومونگ مرید بخت

برگشته را به 2 پاره ی تقسیم نمود و گفت: سالهاست که هیچ گاوی بین دو راهی علم و ثروت گیر نمیکند دیگر.....

مریدان در حالیکه خشک زده بودند گفتند ای بشر ما را دلیلی عیان ساز تا جان فدا کنیم .....

آن بشر گفت:در جوانی مرا اشنایی بود که با هم به مکتب میرزا میرفتیم،

آن اشنا ترک تحصیل کرد من معلم مکتب شدم...
حالا او پورشه دارد... من پوشه ...

او اوراق مشارکت دارد و من اوراق امتحانی...

او عینک آفتابی من عینک ته استکانی...

او بیمه زندگانی . من بیمه خدمات درمانی...

او سکه و ارز...من سکته و قرض....

سخن آن بشر چون بدینجا رسید مریدان نعره ای جانسوز برداشته

و راهی کلاس های اختلاس گشتن....

  • amin shafiee

جوک جالب

amin shafiee | پنجشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۴، ۰۹:۵۶ ق.ظ | ۰ نظر

دﻭﺳﺘﻢ ﺷﮑﺴﺖ ﻋﺸﻘــــــﯽ ﺧﻮﺭﺩﻩ :|

.

.

.

.

.

.

ﺍﻭﻣﺪﻩ ﭘﯿﺸﻢ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﻣﯿﮕﻪ :

ﻋﺸﻖ ﻭ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﻫﻤﺶ ﺩﺭﻭﻏﻪ ،

ﺩﯾﮕﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﻣﺚ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﻢ :|

ﻋﺎﺷﻖ ﻧﺸﻢ ،

ﭘﺴﺖ ﺑﺎﺷﻢ ،

ﺁﺷﻐﺎﻝ ﺑﺎﺷﻢ ،

ﻋﻮﺿﯽ ﺑﺎﺷﻢ ،

ﻣﺚ ﻻﺷﺨﻮﺭﺍ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻢ …

ﺍﺻﻦ ﺑﺸﻢ ﯾﮑﯽ ﻣﺚ ﺗﻮ ﮐﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻭ ﻫﯿﭽﯽ

ﺣﺎﻟﯿﺶ ﻧﯿﺲ !! :|

.

ﻣﻮﻧﺪﻡ ﺩﻟﺪﺍﺭﯾﺶ ﺑﺪﻡ ﯾﺎ ﺑﺰﻧﻣﺶ ﺻﺪﺍ ﺳﮓ ﺑﺪﻩ ؟؟؟؟


.........................


ی نویسنده که اسمشو فراموش کردم تو یکی از کتاباش که اسم کتابش نه یادمه نه مهم ی جمله میگه که عین جمله رو بلد نیستم ولی مضمونش خیلی حرف جالبی بود که چیزی ازش تو ذهنم نمونده

 

 

 

 

 

 

شما اگر در سال جدید اون جمله رو سرلوحه زندگیت قرار بدی موفق و پیروز خواهی بود. :-D






  • amin shafiee

داستان زیبای یک لیوان شیر

amin shafiee | چهارشنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۴۷ ق.ظ | ۰ نظر

ﭘﺴﺮ ﻓﻘﯿﺮﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻓﺮﻭﺵ ﺧﺮﺕ ﻭ ﭘﺮﺕ ﺩﺭ ﻣﺤﻼ‌ﺕ ﺷﻬﺮ، ﺧﺮﺝ ﺗﺤﺼﯿﻞ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺪﺳﺖ ﻣﯿﺂﻭﺭﺩ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﺩﭼﺎﺭ ﺗﻨﮕﺪﺳﺘﯽ ﺷﺪ. ﺍﻭ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﺳﮑﻪ ﻧﺎﻗﺎﺑﻞ ﺩﺭ ﺟﯿﺐ ﺩﺍﺷﺖ. ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﮔﺮﺳﻨﮕﯽ ﺳﺨﺖ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻓﺸﺎﺭ ﻣﯿﺎﻭﺭﺩ، ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺗﻘﺎﺿﺎﯼ ﻏﺬﺍ ﮐﻨﺪ. ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻝ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺧﺘﺮ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﻭﯾﺶ ﮔﺸﻮﺩ، ﺩﺳﺘﭙﺎﭼﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﻏﺬﺍ ﯾﮏ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺁﺏ ﺧﻮﺍﺳﺖ. ﺩﺧﺘﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﺳﺖ. ﺑﺮﺍﯾﺶ ﯾﮏ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺷﯿﺮ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﺰﺭﮒ ﺁﻭﺭﺩ. ﭘﺴﺮﮎ ﺷﯿﺮ ﺭﺍ ﺳﺮ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﻭ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﮔﻔﺖ: ﭼﻘﺪﺭ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﻡ؟ ﺩﺧﺘﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﮔﻔﺖ: ﻫﯿﭻ. ﻣﺎﺩﺭﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﺎ ﯾﺎﺩ ﺩﺍﺩﻩ ﺩﺭ ﻗﺒﺎﻝ ﮐﺎﺭ ﻧﯿﮑﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽ ﺩﻫﯿﻢ ﭼﯿﺰﯼ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﻧﮑﻨﯿﻢ. ﭘﺴﺮﮎ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﺻﻤﯿﻢ ﻗﻠﺐ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺗﺸﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ. ﭘﺴﺮﮎ ﮐﻪ ﻫﺎﺭﻭﺍﺭﺩ ﮐﻠﯽ ﻧﺎﻡ ﺩﺍﺷﺖ، ﭘﺲ ﺍﺯ ﺗﺮﮎ ﺧﺎﻧﻪ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺟﺴﻤﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻗﻮﯾﺘﺮ ﺣﺲ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ، ﺑﻠﮑﻪ ﺍﯾﻤﺎﻧﺶ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎﯼ ﻧﯿﮑﻮﮐﺎﺭ ﻧﯿﺰ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺷﺪ. ﺗﺎ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺍﻭ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺗﺤﺼﯿﻞ ﺑﮑﺸﺪ. ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺑﻌﺪ... ﺯﻥ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﻣﻬﻠﮑﯽ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺷﺪ. ﭘﺰﺷﮑﺎﻥ ﺍﺯ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﻭﯼ ﻋﺎﺟﺰ ﺷﺪﻧﺪ. ﺍﻭ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯼ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﺷﺪ. ﺩﮐﺘﺮ ﻫﺎﺭﻭﺍﺭﺩ ﮐﻠﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺸﺎﻭﺭﻩ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻭﺿﻌﯿﺖ ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ﻓﺮﺍﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺷﺪ. ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭ ﻧﺎﻡ ﺷﻬﺮﯼ ﮐﻪ ﺯﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺷﻨﯿﺪ، ﺑﺮﻕ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﺩﺭ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﻧﻤﺎﯾﺎﻥ ﺷﺪ. ﺍﻭ ﺑﻼ‌ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺖ. ﻣﺼﻤﻢ ﺑﻪ ﺍﺗﺎﻗﺶ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﻋﻬﺪ ﮐﺮﺩ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺩﺭ ﺗﻮﺍﻥ ﺩﺍﺭﺩ، ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺠﺎﺕ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻭﯼ ﺑﮑﺎﺭ ﮔﯿﺮﺩ. ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮐﺸﻤﮑﺶ ﻃﻮﻻ‌ﻧﯽ ﺑﺎ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﭘﯿﺮﻭﺯﯼ ﺭﺳﯿﺪ. ﺭﻭﺯ ﺗﺮﺧﯿﺺ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﻓﺮﺍ ﺭﺳﯿﺪ. ﺯﻥ ﺑﺎ ﺗﺮﺱ ﻭ ﻟﺮﺯ ﺻﻮﺭﺗﺤﺴﺎﺏ ﺭﺍ ﮔﺸﻮﺩ. ﺍﻭ ﺍﻃﻤﯿﻨﺎﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﺗﺎ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻋﻤﺮ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﺻﻮﺭﺗﺤﺴﺎﺏ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﺪ. ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺗﺤﺴﺎﺏ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ. ﺟﻤﻠﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺶ ﺧﻮﺭﺩ: ﻫﻤﻪ ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺑﺎ ﯾﮏ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺷﯿﺮ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺍﻣﻀﺎ ﺩﮐﺘﺮ ﻫﺎﺭﻭﺍﺭﺩ ﮐﻠﯽ ﺯﻥ ﻣﺎﺕ ﻭ ﻣﺒﻬﻮﺕ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺁﻧﺮﻭﺯ ﺍﻓﺘﺎﺩ. ﭘﺴﺮﮐﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﮏ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺁﺏ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﺪﺍ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﻭ ﺩﺭ ﻋﻮﺽ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﯾﮏ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺷﯿﺮ ﺁﻭﺭﺩ. ﺍﺷﮏ ﺍﺯ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺯﻥ ﺳﺮﺍﺯﯾﺮ ﺷﺪ. ﻓﻘﻂ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﮕﻮﯾﺪ: ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺷﮑﺮ... ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺷﮑﺮ ﮐﻪ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺩﺭ ﻗﻠﺒﻬﺎ ﻭ ﺩﺳﺘﻬﺎﯼ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ

  • amin shafiee

استاتوس های زیبا و مرامی درباره رفاقت

amin shafiee | چهارشنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۴۴ ق.ظ | ۰ نظر

استاتوس های زیبا و مرامی درباره رفاقت

sms refaghati

رفیق معامله فسخ شد

در قبال دنیا یک تار مویت را می خواستند ندادم

استاتوس های زیبا و مرامی درباره رفاقت

sms refaghati

رفیق

میدرخشی

میتابی

اما دوری

ماه بودن همین است

استاتوس های زیبا و مرامی درباره رفاقت

sms refaghati

خیلی دلاری!

ریالتم به مولا رفیق

استاتوس های زیبا و مرامی درباره رفاقت

sms refaghati

هزار تارگ دارم و هزار تا رفیق

اما تو شاهرگی و تک رفیق

استاتوس های زیبا و مرامی درباره رفاقت

sms refaghati

میدونی رفیق کیه؟

اونی که اسمش از بالای لیست اس ام اس هات یا تماس هات نیاد پایین

استاتوس های زیبا و مرامی درباره رفاقت

sms refaghati

حالم بهم میخوره ازاین رفقایی که ولت میکنن میرن با بقیه

بعد بقیه هم وقتی ولش کردن برمیگرده پیشت میگه : خوبی رفیق

استاتوس های زیبا و مرامی درباره رفاقت

sms refaghati

به یادم باش که در یادم بمانی

که ما با هم رفیق بودیم زمانی

گذشته ها اگر رفت و گذشتند

ولی در قلب من باز هم همانی

استاتوس های زیبا و مرامی درباره رفاقت

sms refaghati

کس نمیداند در این بحر عمیق

سنگ ریزه قیمت دارد یا عقیق

من همین دانم که در این روزگار

هیچ چیز ارزش ندارد جز رفیق

استاتوس های زیبا و مرامی درباره رفاقت

sms refaghati

قحطی رفیق میاد نه هفت سال بلکه هفتصد سال!

در سیلوی قلبم ذخیره و پنهانت می کنم

بگو کنعانیان منتظر نباشند

تقسیم شدنی نیستی

استاتوس های زیبا و مرامی درباره رفاقت

sms refaghati

سرگرم مناجاتم و سرمست امشب

از هر چه جز او کشیده ام دست امشب

دیر آمدی ای رفیق دیر آمده ای

تنهایی من سرش شلوغ است امشب

استاتوس های زیبا و مرامی درباره رفاقت

sms refaghati

یه عاشق میگه : اگه اتفاقی واست بیفته میمیرم

اما یه رفیق میگه : اگه بمیرم هم نمیذارم اتفاقی برات بیفته

استاتوس های زیبا و مرامی درباره رفاقت

sms refaghati

ای رفیق از ما گذشت با هر که خواهی یار باش

این رفیقان نا رفیقندگفتمت آگاه باش

گفتم فراموشت کنم شاید روی از خاطرم

شاید ندارد بعد از این باید فراموشت کنم

استاتوس های زیبا و مرامی درباره رفاقت

sms refaghati

رفیق بی کلک ، مادر زن

اس ام اس رفیق و رفاقت

استاتوس های زیبا و مرامی درباره رفاقت

sms refaghati

یاد گرفتیم

حسادت رفیق از رقابت رقیب خطرناک تره

استاتوس های زیبا و مرامی درباره رفاقت

sms refaghati

میگن به یکی که گفتی نوکرتم

از “نون” نفس تا “میم” مرگ باهاش باش

نوکرتم رفیق

استاتوس های زیبا و مرامی درباره رفاقت

sms refaghati

هی رفیق

بدون چتر کنارم قدم نزن ، خیس دلتنگی هایم میشوی

دنیای من ابری تر از آن است که فکرش را میکنی

استاتوس های زیبا و مرامی درباره رفاقت

sms refaghati

با گذشته خود رفیق باش

تا زمان حال خود را خراب نکنید

استاتوس های زیبا و مرامی درباره رفاقت

sms refaghati

می بینی رفیق

حالا ک پر از حرفیم زنگ انشا نداریم

استاتوس های زیبا و مرامی درباره رفاقت

sms refaghati

هی رفیق

آنکه در کنار توست آرزوی من بود

استاتوس های زیبا و مرامی درباره رفاقت

sms refaghati

  • amin shafiee

مجموعه پیامک و جملات عاشقانه زیبا فروردین 94

amin shafiee | چهارشنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۴۲ ق.ظ | ۰ نظر

اس ام اس عاشقانه

sms asheghaneh

حال آدم خراب پرسیدن ندارد

اما …

دستانش گرفتن دارد

اس ام اس عاشقانه

sms asheghaneh

دلم نگاه عاشقانه میخواهد

اما از تو

فقط از تو…

اس ام اس عاشقانه

sms asheghaneh

ﮬﻤﯿﺸﮧ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ ﺯﺩ به ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻟﯽ ﻭ ﮔﻔﺖ:

تنها امده ام ، تنها میروم

ﯾﮏ ﻭﻗﺘﺎﺋﯽ ﺷﺎﯾﺪ ﺣﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﯾﺎ ﺩﻗﯿﻘﮧ ﺍﯼ ﮐﻢ ﻣﯿﺎﻭﺭﯼ!

ﺩﻝ ﻭﺍﻣﺎﻧﺪﮦﺍﺕ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﮬﺪ ﮐﮧ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﮧ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯼ….

اس ام اس عاشقانه

sms asheghaneh

میکویند هرکس نیمه گم شده ای دارد

تو اما بانو

تمام گمشده منی

و من یه هیچ نا تمام که با تو هست میشوم

اس ام اس عاشقانه

sms asheghaneh

امشب

می توانم غمبارترین خطوط را بنویسم :

من عاشق او بودم …

و او هم عاشق من بود

اما فقط گاهی اوقات …

اس ام اس عاشقانه

sms asheghaneh

هزار بار به تو گفته بودم

دلیل شیدایی یک زن ، زیبایی مرد نیست

یک مرد همیشه زیباست

وقتی که زخمهای دل مجروح زنی را می بوسد

اس ام اس عاشقانه

sms asheghaneh

مهم نیست چقدر بالایی

مهم اینه که اون بالا “لاشخوری” یا “عقاب”

اس ام اس عاشقانه

sms asheghaneh

قافیه های بلند نگاهت

همیشه در آخرین لحظات

به داد بیت های کوتاه غزلم می رسند

وقتی که نیستی اما

دستهای سیاه شعر سپیدم بالاست

اس ام اس عاشقانه

sms asheghaneh

غم داشتن جزیی اززندگیست

اما غمخوار نداشتن عذاب زندگیست…

اس ام اس عاشقانه

sms asheghaneh

ایـن سـال هــم بـا سـال هـای دیــگه ام

فــرقـی نــخواهــد داشــــت

چــون امســال هم…

تنهـــایــــــم

اس ام اس عاشقانه

sms asheghaneh

یـہ وقـتهـایـی دلــت مـیـخـواد یـه پـــرانــتـز بــاز کـنـی

کـسـی کــہ دوسـش داری رو بـــذاری تــوش !

بــعـد پــرانـتــز رو بـبــنـدی

کـہ مـبـادا دسـت احـــد الـنـــاسـی بـهـش بـرسـہ . . .

اس ام اس عاشقانه

sms asheghaneh

دو چشمى را که مفتوح رخ ات بود

کنون گوهر فشان بگذار و بگذر

در افتادم به گرداب غم عشق

مرا در این میان بگذار و بگذر

اس ام اس عاشقانه

sms asheghaneh

تو آخرین بارون پاییزی رفت

اون کسی که عاشق من بود

من زار زار این عشق و باریدم

پاییز فصل گریه کردن بود

اس ام اس عاشقانه

sms asheghaneh

به نگاهی که

برای تو نیست محبت نکن

آدم است ، احساس دارد

باورش می شود

تو میروی و سالها اسیر محبتت میشود…

اس ام اس عاشقانه

sms asheghaneh

دلم تنگ است می دانی

پناهم شانه های توست …

اس ام اس عاشقانه

sms asheghaneh

زمستان… شب… سکوت… آرامش… تنهایی

جای تو خالی ست…

 

اس ام اس عاشقانه

sms asheghaneh

بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است

مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

باز میپرسمت از مسئلهٔ دوری و عشق

و سکوت تو جواب همهٔ مسئله‌هاست

اس ام اس عاشقانه

sms asheghaneh

زیرکی نیست برنجانی ز خود آدم را

هنر آن است بیاموزی ز عشق عالم را

اس ام اس عاشقانه

sms asheghaneh

تو به دوستت دارم هایم معتاد شده ای

و من به دوستت ندارم هایت …

چه فرقی می کند اعتیار ، اعتیاد است …

و چه تفاهمی …

اس ام اس عاشقانه

sms asheghaneh

چقد این شهر تاریکه

چقد این بغض بی رحمه

کسی درد غریبی رو

نمی دونه ، نمی فهمه

  • amin shafiee

داستانک خنده دار

amin shafiee | چهارشنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۴۰ ق.ظ | ۰ نظر

زن و شوهری بیش از 60 سال با یکدیگر زندگی مشترک داشتند. آنها همه چیز را به طور مساوی بین خود تقسیم کرده بودند. درمورد همه چیز با هم صحبت می کردند و هیچ چیز را از یکدیگر پنهان نمی کردند مگر یک چیز : یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند و درمورد آن هم چیزی نپرسد.

در همه این سالها پیرمرد آن را نادیده گرفته بود اما بالاخره یک روز پیرزن به بستر بیماری افتاد و پزشکان از وی قطع امید کردند. درحالی که با یکدیگر امور باقی را رفع و رجوع می کردند پیرمرد جعبه کفش را آورد و نزد همسرش برد.

پیرزن تصدیق کرد که وقت آن رسیده که همه چیز را در مورد جعبه به شوهرش بگوید. پس از او خواست تا در جعبه را باز کند. وقتی پیرمرد در جعبه را باز کرد دو عروسک بافتنی و مقداری پول به مبلغ 95 هزار دلار پیدا کرد پیرمرد در این باره از همسرش سوال نمود.
پیرزن گفت : هنگامی که ما قول و قرار ازدواج گذاشتیم مادربزرگم به من گفت که راز خوشبختی زندگی مشترک در این است که هیچ وقت مشاجره نکنند او به من گفت که هروقت از دست تو عصبانی شدم ساکت بمانم و یک عروسک ببافم.

پیرمرد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت و سعی کرد اشک هایش سرازیر نشود فقط دو عروسک در جعبه بود پس همسرش فقط دو بار در طول زندگی مشترکشان از دست او رنجیده بود از این بابت در دلش شادمان شد پس رو به همسرش کرد و گفت این همه پول چطور؟ پس اینها از کجا آمده؟

پیرزن در پاسخ گفت: آه عزیزم این پولی است که از فروش عروسک ها به دست اورده ام!!!!

  • amin shafiee

داستان کوتاه و لطیفه های خنده دار

amin shafiee | چهارشنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۳۸ ق.ظ | ۰ نظر

پسر جوانی در کتابخانه از دختری پرسید:

«مزاحمتان نمی شوم کنار دست شما بنشینم؟»

دختر جوان با صدای بلند گفت:

«نمی خواهم یک شب را با شما بگذرانم تمام دانشجویان در کتابخانه به پسر که بسیار خجالت زده شده بود نگاه کردند.

پس از چند دقیقه دختر به سمت آن پسررفت و در کنار میزش به او گفت:

... «من روانشناسی پژوهش می کنم و میدانم مرد ها به چه چیزی فکر میکنند،گمان کنم شمارا خجالت زده کردم درست است؟»

پسر با صدای خیلی بلند گفت:

«200 دلار برای یک شب!!؟ خیلی زیاد است!!!»

وتمام آنانی که در کتابخانه بودند به دختر نگاهی غیر عادی کردند، پسر به گوش دختر زمزمه کرد:

« من حقوق میخوانم و میدانم چطور شخص بیگناهی را گناهکار جلوه بدهم.»


زاهدی کیسه ای گندم نزد آسیابان برد.

آسیابان گندم او را در کنار سایر کیسه ها گذاشت تا به نوبت آرد کند.

زاهد گفت: «اگر گندم مرا زودتر آرد نکنی دعا می کنم خرت سنگ بشود».

آسیابان گفت: «تو که چنین مستجاب الدعوه هستی دعا کن گندمت آرد بشود.»

 

 

یک روز از یک زوج موفق سوال کردم: دلیل موفقیت شما در چیست؟ چرا هیچ وقت با هم دعوا نمی کنید؟ مرد پاسخ داد: من و خانمم از روز اول حد و حدود خودمان را مشخص کردیم و قرار شد خانم بنده فقط در مورد مسائل جزئی حق اظهار نظر داشته باشه و من هم به عنوان یک آقا در مورد مسائل کلی نظر بدهم! گفتم: آفرین! زنده باد! تو آبروی همه مردها را خریده ای! من بهت افتخار می کنم. حالا این مسائل جزئی که خانمت در مورد اون ها حق اظهارنظر داره، چی هست؟

آقا گفت: از روز اول قرار شد خانم بنده فقط در مورد مسائل جزئی نظر بده و تصمیم بگیره، مسائل بی اهمیتی مثل این که ما چند تا بچه داشته باشیم، کجا زندگی کنیم، کی خانه بخریم، ماشین مان چه باشد، چی بخوریم، چی بپوشیم و با کی رفت و آمد کنیم و ... گفتم: پس اون مسائل کلی که تو در موردش نظر می دی، چیه؟ گفت: من در مورد مسائل بحران خاور میانه، نوسانات دلار، قیمت نفت و... نظر می دهم.

 

یک یارو داشته از سر کار برمیگشته خونه ، یهو میبینه یک جمع عظیمی دارن تشییع جنازه میکنند ،

منتها یه جور عجیب غریبی . اول صف یک سری ملت دارن دو تا تابوت رو میبرن ،

بعد یک مَرد با سگش راه میره ،

بعد ازاون هم یک صف 500 متری از ملت دارن دنبالشون میکن .

یارو میره پیش جناب سگ دار ، میگه :

تسلیت عرض میکنم قربان ، خیلی شرمندم . میشه بگید جریان چیه ؟

مَرده میگه :

والله تابوت جلوییه خانممه ، پشتیش هم مادر خانومم ، هردوشون رو دیشب این سگم پاره پاره کرد !

مَرده ناراحت میشه ، همینجور شروع میکنه پشت سر مَرده راه رفتن ،

بعد از یک مدت برمیگرده میگه :

ببخشید من خیلی براتون متاسفم ،

میدونم الانم وقت پرسیدن اینجور سوالا نیست ،

ولی ممکنه من یک شب سگ شما رو قرض بگیرم ؟!

مَرده یک نگاهی بهش میکنه ، اشاره میکنه به 500 متر جمعیت پشت سر ، میگه : برو ته صف

  • amin shafiee

داستان کوتاه آبدارچی شرکت مایکروسافت

amin shafiee | چهارشنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۳۶ ق.ظ | ۰ نظر

مرد بیکاری برای آبدارچی گری در شرکت مایکروسافت تقاضای کار داد. رئیس هیات مدیره با او مصاحبه کرد و نمونه کارش را پسندید.سرانجام به او گفت شما پذیرفته شده اید.

آدرس ایمیل تان را بدهید تا فرم های استخدام را برای شما ارسال کنم. مرد جواب داد : متاسفانه من کامپیوتر شخصی و ایمیل ندارم.ر ئیس گفت امروزه کسی که ایمیل ندارد وجود خارجی ندارد و چنین کسی نیازی هم به شغل ندارد.

مرد در کمال ناامیدی آنجا را ترک کرد. نمی دانست با ده دلاری که در جیب داشت چه کند. تصمیم گرفت یک جعبه گوجه فرنگی خریده دم در منازل مردم آن را بفروشد. او ظرف چند ساعت سرمایه اش را دوبرابر کرد. به زودی یک گاری خرید. اندکی بعد یک کامیون کوچک و چندی بعد هم ناوگان توزیع مواد غذایی خود را به راه انداخت!

او دیگر مرد ثروتمند و معروفی شده بود. تصمیم گرفت بیمه عمر بگیرد. به یک نمایندگی بیمه رفت و سرویسی را انتخاب کرد. نماینده بیمه آدرس ایمیل او را خواست ولی مرد جواب داد ایمیل ندارم. نماینده بیمه با تعجب پرسید شما ایمیل ندارید ولی صاحب یکی از بزرگترین امپراتوری های توزیع مواد غذایی در آمریکا هستید. تصورش را بکنید اگر ایمیل داشتید چه می شدید؟

مرد گفت: احتمالا آبدارچی شرکت مایکروسافت بودم.

  • amin shafiee